بسم الله الرحمن الرحیم
عزیزان سلام . سوال ششم
یهودیت با صهیونیسم چه فرقی داره ؟
اواخر قرن 19 میلادی به دعوت یه نویسنده یهودی به نام هرتزل، اولین کنگره بین المللی یهود درسویس برگزار شد و همونجا بود که صهیونیسم بدنیا اومد.
صهیونیسم که اسم خودشو از کوهی به نام صهیون ( بارگاه حضرت داود علیه السلام ) در اورشلیم گرفته در اصل یه حزب سیاسیه با عقایدی متعصب، نژاد پرست و توسعه طلب که خودشو مالک محدوده بین سویس تا ایران میدونه.
این تشکیلات گر چه ازتو شکم یهود بیرون اومده اما در انطباق کامل با آیین یهودیت نیست. رو همین حساب کلی از آدم حسابی های خودشون هم با این گروه مخالفن و اعتقاد دارن بازگشت به سرزمین موعود ( اسراییل) باید به کمک مستقیم خدا و به دست ماشیح ( عیسی مسیح علیه السلام ) که هنوز ظهور نکرده صورت بگیره نه به دست رجال سیاسی و عوامل انسانی.
عقاید اینا چی هست حالا ؟
برای شناخت افکار و عقاید صهیونیسم کافیه به بخشی از پروتکل هایی که توی مجالس فوق سری خودشون تصویب کردن یه نگاهی بندازیم. این اسناد رو سال 1901 میلادی یه بابای روسی با نفوذی نرم و نازک در تشکیلات یهود به دست آورد و چست و چابک منتشر کرد داد دست خلق الله. مردم هم نا مردمی نکردن زدن 10 هزار تا یهودی بدبخت رو کشتن. یهودیا که دیدن اوضاع ناجور شد ریختن هر چی کتاب بود خریدن و سوزوندن. ولی این آقاهه از رو نرفت. انقدر چاپ کرد که دیگه یهودیا کم آوردن و بی خیال شدن و این مدارک محرمانه، شهره آفاق شد. متن زیر از ترجمه عربی کتاب به اسم الخطر الیهودی برداشت شده:
یک - برای ما هیچ حقی بدون اعمال زور وجود ندارد
دو_ اعمال نفوذ در نزد یهود مهمتر از مذهب است
سه_ طلا همیشه باید در اختیار ملت اسراییل باشد
چهار_ با قدرت طلا باید بر مطبوعات و افکار عمومی و حکومت کشورهای دموکراسی دست یافت
پنج_ با اعمال نفوذ باید مذاهب غیر یهودی را کوبید
شش _ برای پیشبرد اهداف ، ترور لازم است
هفت _ دریافت مالیات تصاعدی {نزول} از ملل مسیحی
هشت_ سیاست هیچ وجه اشتراکی با اخلاق ندارد ... اخلاق و صفات نیک از معایب یک حکومت قوی و زورمند است ... تنها وسیلهپیشرفت یهود زور است
نه _ مطبوعات به عنوان نمایندگان آزادی بیان و افکار عمومی ... قدرتی است در دست ما. بوسیله همین مطبوعات ... هر یک از قربانیهای ما برابر هزاران قربانی مسیحی و مسلمان خواهد بود
ده _ باید به افکار و اخلاق و تمایلات ملتها توجه کنیم تا در سیاستگذاری اشتباه نکنیم
یازده _ ما مردم کشورها را به چنگال سفته بازان و محتکرین انداخته و درین هنگام ناگهان به عنوان قهرمان دست به سوی طبقه کارگر دراز میکنیم و از آنها تحت عناوین سوسیالیست، آنارشیست و ... برای براندازی حکومتها استفاده میکنیم
دوازده _ با تحریک طبقه فقیر جامعه، حکومت را مسئول بدبختیها قلمداد کرده و مستضعفان را به گرفتن انتقام از حاکمان ترغیب مینماییم
سیزده_ باید ایمان به مذهب را در ملت مسیح و مسلمان ریشه کن کرد ... باید افکار آنها را با صنعت و تجارت مشغول نمود ... با ایجاد بحران اقتصادی بوسیله بهره و نزول در بازار، جوامع و مردم تنفر فوق العاده ای نسبت به سیاستهای ملی و مذهبی ابراز خواهند کرد
چهارده _ ما ملت برگزیده خدا هستیم و باید تمام معتقدات دیگران را از بین ببریم
پانزده _ با کودتایی که مقدمات آنرا فراهم خواهیم کرد حکومت یهود را برقرار مینماییم ... باید کلیه افرادی که علیه ما قیام کرده اند اعدام یا تبعید شوند ... نباید به کسانی که درین راه قربانی میشوند فکر کنیم ...
بنام خدا
سلام
نمیدانم "منتظر الزیدی" شیعه است یا سنی، حج رفته است یا نه، تحصیلکرده است یا ...
همینقدر میفهمم « به غمزه مساله آموز صد مدرس شد ...»
او به تمام جهان اعلام کرد که آنچه ابراهیم و محمد (صلی الله علیهما) آوردند، کوفتن کورکورانه سنگ بر تن سرد پیکرهای بی جان نبود ....
او نشان داد که جمره حقیقی کجاست ...
او فریاد برآورد که اگر هر زائری به قدر لنگه کفشی هزینه برائت از بتِ زمان میکرد، بتکده ای برپای نمیماند ...
او به اثبات رساند که اگر حج ما حج بود، سالها پیش ازین، بساط ظلم و ستم درهم پیچیده بود ...
او به مدعیان دروغین و به خواب رفته انتظار موعود آموخت که "منتظر" واقعی به چه معناست ...
او به ما فهماند که اگر متاع قابلی از بهر قربان نیافتی، تیغ بر گلوی خودت بگذار ...
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام به شما خواننده عزیز. سوال و جواب سیزدهم ازین قراره :
آیا تسخیر لانه جاسوسی آمریکا از نظر دیپلماتیک کاردرستی بود ؟
اول اینکه باید در نظر داشت که آمریکا سابقه دیرینه ای در ظلم و تعدی به مردم کشورمون چه در دوران قبل از انقلاب و چه بعد از اون داشت. بعنوان مثال :
_ جعل اسناد و مدارک ایران که تجهیزاتش در لانه جاسوسی هنوز به جا مونده
_ جاسوسی از طریق شنود غیر قانونی تلفنهای مقامات و دستگاههای حکومتی و مردم با استفاده از تجهیزات غیر قانونی مستقر در سفارت که هنوز هم موجودن
_ در اختیار داشتن تفنگهای دوربرد مجهز به دوربین مخصوص که برای ترور بکارمیره
_ قاچاق ارز به خارج از کشور با استفاده غیر قانونی از پست سیاسی که طبق مقررات دیپلماتیک، کشور میزبان حق کنترل اون رو نداره
_ تلاش برای فراری دادن عناصر ضد انقلاب و جنایتکار از ایران با صدور گذرنامههای جعلی
_ تلاش برای ترغیب قومیتها و پیروان مذاهب مختلف ایران به شورش علیه حکومت مرکزی
_ حمایت از سازمانهای تروریستی
_ حضور غیر قانونی جاسوسان در پوشش فعالیت دیپلماتیک و استخدام جاسوس در ایران
_ تلاش برای نفوذ دادن جاسوسان خود در مواضع بالای حکومتی
_ تلاش برای سازمان دادن به کودتا در کشور
_ تحریم سلاحها و قطعات یدکی نظامی که آمریکا پولش رو قبلا گرفته بود
_ تحریم عملی کالاهای پیشرفته صنعتی
_ تلاش برای ممانعت از بهبود روابط ایران با سایر کشورهای جهان
_ گسترش تبلیغات خصمانه در رسانههای آمریکایی علیه جمهوری اسلامی ایران
_ پناه دادن به تروریستهای فراری و سازمان دادن اونها برای ادامه فعالیتهای تروریستی علیه جمهوری اسلامی ایران
_ تلاش برای تجزیه ایران
_ راه دادن شاه خائن به آمریکا که نوعی دهن کجی به مردم ایران و انقلاب اونها محسوب میشد
و دهها توطئه بزرگ و کوچک دیگه.
تازه این توطئه ها در حالی صورت گرفت که تا اون زمان هیچ حرکت به اصطلاح غیر دیپلماتیکی از ایران سر نزده بود و غربگراترین دولت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بر سر کار بود. دولتی که بازرگان نخست وزیرش، قطب زاده وزیر خارجهاش و امیر انتظام (جاسوس آمریکا) سخنگویش بود.
جالبه بدونید که انتقال اسناد "به کلی سری" که از لانه جاسوسی بدست اومده و در 80 جلد کتاب چاپ شده به آمریکا ممنوعه و دارندگان اون مجازات خواهند شد و رسانههای گروهی آمریکا حق انتشار اون رو ندارن!
دوم اینکه درعرصه های سیاسی، دست ملتها بازتر از دولتها بوده و از محدودیت های کمتری برخوردارن خصوصا جنبشهای دانشجویی با حضور پرشور و گسترده میتونن در جهت دهی و تصمیم گیریهای داخلی و خارجی مسؤولین و دستگاه های دولتی بسیار موثر باشن. ازین رو حضرت امام (ره) ازین اقدام دانشجویان با عنوان انقلاب دوم یاد کردند.
چهارم اینکه در اون زمان فضایی انقلابی بر کشور حاکم بود و اصولا در چنین شرایطی، استفاده از شیوه های انقلابی و خارج از چهارچوب دیپلماتیک در برخی موارد مورد پذیرشه و در قضیه سفارت آمریکا بعنوان تنها عکس العمل ممکن ارزیابی میشد.
پنجم اینکه در زمان فعلی با توجه به استحکام و نهادینگی نظام اسلامی و عدم حضور فیزیکی دشمن، در موارد مشابه باید از شیوه های قانونی و تبلیغاتی برای حفظ استقلال، منافع و آرمان های ایران اسلامی استفاده و از تحمیل هزینه های غیرلازم و سوء استفاده دشمنان پرهیز کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود خدمت شما خواننده محترم. سوال بیست و دوم :
ما بالاخره نفهمیدیم شریعتی آدم خوبی بود یا بد ؟!
دکتر علی شریعتی فرزند استاد محمد تقی شریعتی مزینانی به سال 1312در مزینان متولد شد. در سال 1337 از دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد فارغ التحصیل و در سال 1338 با بورس تحصیلی به فرانسه اعزام شد. در سال 1343 با اخذ درجه دکترا در رشته تاریخ به وطن برگشت و از سال 1345 با عنوان استادیاری در دانشگاه مشهد به تدریس پرداخت.
مرحوم دکتر علی شریعتی از سردمداران روشنفکری دینی دهه پنجاه بود که مشکل اساسی جامعه ایرانی را دوری از اسلام اصیل و فرو غلطیدن در غربزدگی به همراه استعمار و استبداد و استحمار میدید. وی در مقطع زمانی خاصی تاثیر بسیاری در جوانان ایران گذارد چنانکه شهید بهشتی از وی بعنوان "پیوند دهنده میان نسل جوان و روحانیت متعهد در یک راستای انقلابی و جذب ایشان بسوی اسلام" یاد میکند.1
نیز شهید مطهری درباره او چنین مینویسد: نسبت هایی از قبیل سنی گری و وهابی گری به او بی اساس است و او در هیچیک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت، گرایش غیر اسلامی نداشته است.2 با اینهمه نیاز است نظرات وی همانند هر متفکر دیگری به عیار نقد زده شود و آنچنانکه شایسته جایگاه متفکران است با نظرات و افکار او برخورد شود.
امتیازات شریعتی
* دکتر شریعتی جامعهشناس و ادیبی توانا و سخنوری کم نظیر بود. عشق و علاقه او به اسلام، مکتب تشیع، امام علیعلیه السلام و ارادت وی به امام خمینی (ره) در کنار شور و شوقی که برای اصلاح وضع آن زمان ایران در سرداشت، به همراه زبان دلپذیر و حماسی و موج آفرینش، او را به انقلابی مسلمان و تئوریسین نظریه «بازگشت به اسلام و بازگشت به خویشتن» مبدل کرده بود.
* برخلاف دیگر روشنفکران که میکوشند دین را از صحنه جامعه بیرون رانده و میدان را برای سکولاریزم خالی کنند و دین را به رابطه فردی بین بنده و خدا محدود نمایند، شریعتی دین را در متن جامعه میخواست و از دین بیمسؤولیت و درحاشیه، سخت گریزان و متنفر بود. چهرهای که او از اسلام ترسیم میکند یک ایدئولوژی تمام عیار و کارآمد و دستورالعمل زندگی اجتماعی بشر است.
* از دیگر جنبه های مثبت نقش دکتر درمبارزات علیه رژیم طاغوتی شاه، قلم شیوای او درآثاری چون " فاطمه فاطمه است" و " آری اینچنین بود ای برادر" و...است.
اشکالات وارد بر او
* مرحوم دکتر شریعتی در زمانی پا به عرصه اجتماع و گفتگو با جامعه نهاد که هنوز پختگی لازم را کسب نکرده بود. از همینرو به تدریج در برخورد با شخصیتهای برجستهای چون شهید مطهری و... رو به تکامل نهاد. این مسأله باعث شده است دیدگاههای او در مقاطع مختلف، تغییرات بسیاری پیدا کند. از سوی دیگر کسانی که از شریعتی دم میزنند، به تناسب مقاصدی که دارند از سخنان وی گزینش نموده و از شخصیت او برای اهداف خود استفاده میکنند. مثلاً اگر کسی بخواهد از روحانیت دفاع کند، به بخشی ازسخنان او تمسک میجوید و اگر بخواهد با روحانیت بستیزد، به بخش دیگری از گفتههای او استناد میکند.
* دکتر شریعتی جامعهشناسی صاحبنظر و متاثر از فلسفه اگزیستانسیالیسم3 بود و با همین دید به تحلیل تاریخ اسلام، وضع فعلی آن و هویت ایرانی و چالشهای پیش روی او نظر میکرد و در این زمینه بعضا دیدگاههای تازهای را نیز ارائه میداد که با برداشت سنتی از دین تفاوت داشت و موجب درگیریها و اختلاف نظرهای بسیاری هم در جامعه ما شد.
چالش اساسی اندیشه دکتر شریعتی در همین نکته نهفته است. او با دید جامعهشناسانه به اسلام نظر کرد و به این دیدگاه اشکالاتی وارد است :
اولاً این دیدگاه شدیدا یکطرفه است و نمیتواند تمام ابعاد اسلام را نشان دهد. همانطور که نگاه صرفا کلامی یا فقهی به اسلام باعث میشود که بخشی از اسلام کنار زده شود، نگاه صرفا جامعه شناسانه هم دچار همین اشکال است. دکتر شریعتی نه تنها وضع موجود جامعه اسلامی یا حتی تاریخ اسلام را با این دیدگاه میدید، بلکه اعتقادات و مبانی معرفتی اسلام را نیز به این معیار میسنجید و بدین ترتیب باعث میشد که اسلام آنچنانکه شایسته و بایسته است، معرفی نشود.
گذشته از آن، او در معارف اسلامی صاحب نظر نبود و آنگونه که جامعهشناسی را به صورت کلاسی آموخته بود، با هیچ یک از علوم اسلامی آشنایی این چنینی نداشت. به فرموده استاد شهید مطهری: نظر به این که تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بوده و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد تا آن جا که گاهی از مسلّمات قرآن و سنّت و معارف و فقه اسلامی بیخبر میماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطّلاعات خود در این زمینه میافزود، در مسائل اسلامی (حتّی در مسائل اصولی) دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آنها ناروا و نوعی کتمان حقیقت .... است.4
شهید مطهری در نقد جزوه 15 و 16 اسلام شناسی شریعتی می نویسد: این جزوه مانند غالب نوشته های نویسنده از نظر ادبی و هنری اعلی است و از نظر علمی متوسط است و از نظر دینی و اسلامی صفر است.5
همچنین به نظر شهید بهشتی دکتر شریعتی در بعضی از برداشتهایش ازآیات قرآن وروایات، شیوه ای را دنبال می کند که آن را شیوة اصحاب رأی می گویند.6
حضرت امام(ره) نیز در این خصوص بیاناتی بدین شرح می فرمایند : آن گروه روشنفکر ودانشگاهی و محصلین جدید ـ ایدهم الله ـ آنها که خدمتگزارند برای اسلام، خداوند تأییدشان کند، من ازآنها گلایه دارم. برای اینکه می بینم درنوشته هایشان، بعضی نوشته هایشان اینها راجع به فقها راجع به فقه، راجع به علمای اسلام، راجع به فقه اسلام، اینهایک قدری زیاده روی کردند، یک قدری حرفهایی زدند که مناسب نبوده است بزنند اینها غرضی ندارند. من می دانم که غالباً اینهایی که برای اسلام می خواهند خدمت کنند نه این است که مغرض باشـند واز روی سـوء نیـت حــرفی بزنـنـد. اینــها اطلاعاتشان کم است.7
ثانیا اشکال مهمتر اینکه دیدگاه جامعهشناسانه دیدگاهی توصیفی است. یعنی نگاهی از بیرون به دین دارد بدون اینکه درصدد تحلیل یا ارزشگذاری آن باشد. جامعهشناس در بهترین حالت، همانند گزارشگر امینی است که هر آنچه میبیند بدون دخل و تصرف و با دقت توصیف میکند و کاری به صدق و کذب دیدههای خود ندارد. او تمام فرهنگها و تمدنها و ادیان را به یک چشم میبیند و نسبت به هیچیک در مقابل دیگری تعهدی ندارد.
دکتر شریعتی اما کاملاً نسبت به فرهنگ و تمدن و دین اسلام و مذهب تشیع متعهد بود، توصیفگر صرف قضایا نبود و در بسیاری از موارد به تحلیل مینشست و نظریه و راهکار میداد، درد دین داشت و تمام تلاشش حل پاردوکسهای جامعه مسلمان در روزگار تسلط تکنیک و مدرنیته بود. ولی از آنجا که علم جامعهشناسی ذاتا با چنین مفاهیمی بیگانه است، تناقضاتی در افکار وی ایجاد میشد که تاکنون هم حل نشده است.
ثالثا مهمترین اشکال دکتر شریعتی که موجب عکسالعمل برخی از علمای اسلام هم شد، اینکه جامعهشناسی رایج علمی کاملاً غربی است که در قرن هجدهم توسط آگوست کنت پایه گذاری شد. این علم در چهارچوب بنیانهای معرفت حسی سازمان یافته است و نگاهش متوجه زمین و طبیعت است. این علم با عالم قدس سرو کار ندارد و هرگز به آن توجه نمیکند و در حقیقت نمیتواند به آن نظر بیافکند. این علم محدودیت عقل بشری را در بند محسوسات و پدیدارها پذیرفته و سعی دارد از راه تجربه به توصیف جهان پیرامونی بپردازد.
طبیعی است که این طرز تلقی به هیچ وجه مورد تایید اسلام نیست. با این تحلیل و توصیف از اسلام فقط ظاهری میماند و از حقیقت متعالی خود تهی میشود.
* خود او میگوید :من جامع معقول و منقول نیستم و فقط در یک رشته خاص چیزی بلدم، و همه مسائل را از همان وجهه - که وجهه اجتماعی و جامعه شناسی است - مطرح می کنم و وجوه دیگر مسئله را متخصصین و کسانی که در این رشته ها کار کرده اند و آگاهی دارند باید طرح کنند. بنابراین این را باید یادآوری کنم که آنچه میگویم تمام آنچه در این باب باید گفته شود نیست بلکه آن چیزی است که من می توانم در این باب بگویم و این یادآوری برای همه مسائلی که در اسلام مطرح می کنم صادق است.8
* وی آرزو داشت که شخصیت ها و دانشمندانی که آنها صاحب نظر هستند نقد و تصحیح کنند آثارش را، به همین دلیل هم وصیت های زیادی کرده اند منجمله به آقای محمد رضا حکیمی و تنی چند از صاحب نظران. خود ایشان هم این تصمیم را داشتند مسائلی را که گفته اند بازنگری کنند که اجل مهلت نداد.9
نتیجه
موضعگیری صحیح وسالم درمورد شخصیت دکتر شریعتی این است که براساس بسیاری از جنبه های مثبت وی او را شخصیتی مورد تأیید وقابل احترام بدانیم و اما در تصحیح اشتباهات او نیز اهتمام داشته باشیم تا بتوانیم مانع سوء استفاده مغرضان از این اشتباهات در جهت تضعیف اسلام وروحانیت گردیم.
کتابهای مرحوم دکتر شریعتی به تنهائی نمی توانند منبع قابل اعتمادی برای نسل جوان ما باشد به خصوص اینکه او به اشتباهات خودش پی برده بود و قصد اصلاح آنها را داشت. اگر جوانی بخواهد از این کتابها استفاده کند نباید از نقدهای دلسوزانه شهید مطهری و دیگر بزرگان چشم پوشی کند و به تعبیر رهبر عزیزمان: باید کتابهای دکتر شریعتی را در کنار آثار شهید مطهری مطالعه کرد.10
غروب در غربت
دکتر علی شریعتی در 26 اردیبهشت ماه 1356 به اروپا رفت و در 29 خرداد همان سال در لندن به دلیل نامعلومی درگذشت. هیچ دلیلی که دال بر عدم تعادل روحی او برای ارتکاب به خودکشی یا عدم سلامتی وی باشد وجود ندارد. از آنجا که سیاست شاه در مقابله با مخالفان نظام، حذف فیزیکی، زندان، تبعید، شکنجه و ... بود، احتمال شهادت دکتر شریعتی توسط مزدوران شاه خالی از وجه نیست. خصوصا با توجه به سوابق زندانی دکتر شریعتی در زندانهای شاه و نیز عدم بازگشت جنازه ایشان به ایران. یادش گرامی باد.
...........................................................................
1) اندیشه حوزه ،شماره 25 ص22
2) کتاب استاد شهید مرتضیمطهری وروشنفکران،ص64و63
3) مکتبی که معتقد است خدا وجود انسان را ساخته اما همه هویت انسان، ساخته خودش میباشد. در اخلاق، ملاکی نیست. هر کس هر عملی را مشروط بر این که در آن حسن نیت داشته باشد انجام دهد در این صورت عملی اخلاقی انجام داده است.
4) کتاب استاد شهید مرتضیمطهری وروشنفکران،ص64و63
5) همان ص34
6و7) اندیشه حوزه، شماره 25،ص23
8) دکتر شریعتی، انتظار مذهب اعتراض، ص22
9) دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیت ها، ص83
10) همان ص72
بسم الله الرحمن الرحیم
خودم شنیدم که استاد میگفت:
*طلبه باید یاغچی باشه ... (این اصطلاح همیشگی استاد بود)
*طلبه بی نور بدرد نمیخوره. کسی که شهید مطهری رو ترور کرد، اولش طلبه من بود. نمیدونم چرا ازش خوشم نمیومد؛ نور نداشت. بالاخره هم یه روزی بیرونش کردم ...
*عجب فرزندان خوبی داره این آقای خامنه ای ... (فرزندان رهبر معظم انقلاب از طلاب مدرسه ایشان بودند)
*من احتمال قوی میدم این وزیر ارشاد ( وزیر وقت : مهاجرانی) از عمال استکبار باشه ... ( این وزیر اسبق شیرخر خورده، پس از مطرح شدن پرونده مالی در مورد ودیعه های حج مردم در سازمان حج و زیارت از سمت خودش استعفا و درپی شکایت زن چندمش به انگلیس رفت و اکنون در آن کشور مشغول مقاله نویسی برعلیه جمهوری اسلامیست)
*طلبه ها تنها گروهی هستند که اگه درسشون رو خوب بخونن و از خدا روزی بخوان، خدا عنایت میکنه ...
*طلبه ای که دنبال کار ( خارج از دایره وظایف طلبگی) بره، جوادی آملی و حسن زاده و رهبر نمیشه ...
*طلبه نباید به فکر آینده اش باشه که چگونه خواهد شد. باید به خدا توکل و حسن ظن داشته باشه و درسش رو خوب بخونه ...
*اگه توانایی نهی از منکر نداریم، لااقل غری بزنیم و چهره ای درهم بکشیم. نه اینکه کلا بی خیال شویم ...
*من با این طلبه های "دو زیست" مخالفم ... (طلابی که گاه لباس روحانیت برتن میکنند و گاهی لباس شخصی)
*طلبه ای که باباش برای نمازصبح بیدارش کنه بدرد طلبگی نمیخوره ...
*دیروز حرف بود و عمل. امروز فقط حرفه و عملی نیست. بعدها دیگه حرفش هم نخواهد بود ...
*.......
و خیلی حرفای دیگه هم از استاد شنیدم که اکثرش رو دوستمون آقای برخوردار در کتاب آداب الطلاب گردآوری کردن.
به جرات میگم : دیگه استادی مثل او و حوزه ای مثل حوزه او در پرورش طلاب نداریم؛ طلابی که بقول مرحوم سیبویه "اشیر الیهم بالبنان"
حیف شد ؛ حیف ...